بهنیابهنیا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

بهنیا ، هدیه قشنگ خدا

بهنیا هفت دندان می شود

دیروز یه دفعه چشم خورد به دهن بهنیا و به نظرم اومد پایین باز دندون درآورده چون بهنیا نمیذاره قسمت پایین دهنشو نگاه کنیم و به زور باید باز کنیم دهنش رو با کلی تلاش موفق شدم ببینم ، بله دو تا دندون دیگه هم پایین درآورده و حالا شده هفت دندون ما. ...
29 بهمن 1392

واکسن یکسالگی

امروز صبح رفتم واکسن یکسالگی بهنیا رو زدم جالب بود وقتی خانوم بهیار می خواست واکسنشو بزنه(روی دست راستش) بهنیا روشو برگردوند. قد بهنیا 79 بود و وزنش هم 11کیلو. ...
23 بهمن 1392

تولد

وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… شبا تا صبح بیداری ولی روزها خسته نیستی… انگار خدا بهت قدرتی مضاعف داده بعد از نه ماه انتظار و حمل جنین به جای خستگی، پر انرژی و پرنشاطی… با هر خنده کودکت بال در میاری و تو ابرا پرواز میکنی… دیگه بوی بد مدفوع برات زننده نیست… نگران اینی که مبادا پای بچم بسوزه… وای چرا رنگ مدفوعش عوض شده؟ اگه بچت عطسه کنه دنیا رو سرت خراب میشه. وقتی کسی حتی عزیزترین کست به بچت کوچکترین غرولندی کنه دلگیر میشی و غصه دار… آخه اون که نمیدونه تو مادری مقدس ترین واژه بشریت… وقتی گردن میگیره، غلت میزنه، چهاردست و پا میره، راه م...
18 بهمن 1392

پسرمون مریض شده

یه چند روزیه آقا بهنیا مریض شده و حالش خوب نیست دوشنبه شب بردیمش بیمارستان کودکان. دکتر گفت یه ویروس و احتمالا یه هفته ای درگیرشیم. خداروشکر زود بردیمش دکتر. دکتر گفته که حجم غذاش کم شه و یه سری چیزارو نخوره و یه سری هم دارو داده .روزای اول خیلی حالش بد بود ، روزا همش دراز کشیده و از شیطونی و چهار دست و پا خبری نیست ، شبا حسابی بالا میاره که مجبور می شم ببرمش حموم خداکنه زودتر پسرمون خوب شه واسمون شیطونی کنه. اینم پسر مریض ما که خودش خوابش برده از بی حالی ...
4 بهمن 1392

بهنیا و کامپیوتر

پسر ما عاشق کامپیوتر و همش در تلاشه که دستشو به لپ تاب من یا باباش برسونه و دکمه های کیبورد رو فشار بده یا موس رو بگیره. همین الانم در تلاشه که دستشو به کیبورد من برسونه. خیلی قشنگ هم بلده موس رو دستش بگیره یا مثل باباش دستاشو روی کیبورد بذاره. ادامه مطلب چندتا عکس از کامپیوتر بازی بهنیاس. بهنیا پشت لپ تاب بابایی دستان پسر و پدر(کپی برابر با اصل) قربون موس دست گرفتن حرفه ایت عزیزم اینم کار با کیبورد یکدستی بذارید به کارم برسم سرم خیلی شلوغه ...
3 بهمن 1392

اولین شهربازی رفتن

پنج شنبه 12 دی بابایی گفت که فردا میخاد مارو ببره شهربازی. روز جمعه حدود ساعت 18 راه افتادیم 19 شهربازی بودیم. اولین باری بود که بهنیا رو می بردیم شهربازی اما فکر کنم به من و باباش بیشتر خوش گذشت چون بهنیا زیاد عکس العملی نشون نداد بعدش هم شام خوردیم و اومدیم خونه. عکس ها ادامه مطلب   ...
14 دی 1392
1